روزهای قبل از رفتن به سفر اربعین آقا م امام حسین علیه السلام فرمودند

مرتضی یک گله ازت بکنم گفتم بفرمایید 

منو یاد کم لطفی ام نسبت به دو فرزندش انداخت

یه سید علی شکاری بود یادش بخیر بنده خدا یه روز از من یک فندک خواست

بهش ندادم گفتم چراغ رو برات روشن گذاشتم شب که رفتم دنبالش 

چون لباس نداشت کلی سرما خورده بود همون موقع خجالت کشیدم

تازه بنده خدا اینقدر کار درست بود یک روز گفت مرتضی بیا برات پسته آوردم

یک پیاله آورد دوتایی خوردیم بعد که تمام شد رفت تمام پلاستیک اش رو آورد 

تقریباً دو کیلو پسته رو باهم خوردیم هر زمان جایی پسته میبینم یاد سید شکاری

می افتم و لطف زیادش تازه بچه های دیگه وقتی شنیدن اینقدر پسته رو تنهایی با من خورده گفتن رفیق صمیمی ات ماییم ولی با فلانی پسته میخوری !

...........

یه جانشین ف هم داشتم سید افضلی اونم خیلی زیاد منو دوست داشت 

وقتی از تو شیفتش جابجا شدم بنده خدا اینقدر ناراحت بود که 

انتقالیش رو گرفت و رفت روزهای آخر یکی از بچه ها گفت سید گفته برات توبیخ میزنه

 آقام موقع گله کردن گفتن چرا پشت سرش ناراحت بودی ازش و حرف زدی وقتی اینقدر دوستت داشته.

...........

دیروز یک جمله از حضرت زهرا سلام الله علیه دیدم تو مسیر نوشته بودند که تو وصیت نامه خود ش به حضرت علی علیه السلام فرمودند یا علی سلام مرا به فرزندان ام تا روز قیامت برسان 

خیلی منو بفکر فرو برد 

زمانی که شیخ جعفر مجتهدی رفت تو بیابون و چهله گرفت تا بتونه به کیمیا برسه 

بهش از غیب گفتند فلانی کیمیا محبت علی علیه السلام و بچه هاش هست 

خلاصه لپ کلام 

امام صادق علیه‌السلام نیز فرمودند دین مگر جز حب و بغض است ؟

محبت اهل بیت و دشمنی دشمنان شان