اربعین امسال همانطور که فکرشو می کردم خیلی ماجرا و امتحان داشت

از اینکه وقت نداشتم که برم برا همون گفتم امسال احتمالاً نمیشه برم ولی دلمو به دریا زدم و همه کارام چیزی که ازم بر میومد رو انجام دادم.

حرم حضرت رضا علیه السلام:

یک شب رفتم حرم امام رضا علیه السلام تو چایخونه حضرت بجای چای شربت و کیک دادند به ذهنم خطور کرد آقا جان چه خبری هست 

که امشب اینجوری پذیرایی فرمودید.

شنیدم می فرمایند باید کربلایی رو تحویل بگیریم دیگه ... بازم تو دلم آهسته گفتم واقعا امسال هم کربلایی هستم ... 

مجدداً فرمودند هرچه خواسته داری توسل کن به ما دو نفر و بگیر منظور (امام حسین علیه السلام ، امام رضا علیه السلام)

یک شب هم دردانه اباعبدالله اومدن تو خوابم احلی من العسل رو بهم دادند 

کار ندارم دقیقه آخری که فکرشو نمی کردم کارام ردیف شد و حرکت کردم . 

یه خانواده از همشهریام رو با خودم بعنوان مسافر بردم

سه تا بچه کوچکشون که خیلی اذیتم کردن تحمل کردم تا برسیم به مرز

حرم حضرت معصومه سلام الله علیه:

یک شب نزدیک قم استراحت کردیم و صبحش بردمشون زیارت حضرت معصومه علیه السلام . خانوم اون بنده خدا تا تونست برام دعا کرد 

که برده بودمشون حرم حضرت معصومه ...

با حضرت معصومه علیه السلام وداع و به سمت مرز رفتیم . از اونجا از هم جدا شدیم و تنهایی ادامه دادم

 

دم دمای صبح بود به نجف حرم حضرت امیرالمومنین مشرف شدم .

حرم حضرت علی علیه السلام:

شنیدم امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند بالاخره انتظار سر اومد آمدی عزیزم . منم گفتم سلام بابا جان متشکرم ، شنیدم می فرمایند فقط مثل دفعه قبل زودی از حرم خارج نشوی .

تو شلوغی بعد زیارت یجایی گیر آوردم نماز خوندم و کسانی رو که میشنیدم برایشان نماز نیابتی میخوندم .

اول حبیب بن مظاهر ، شنیدم حبیب بن مظاهر فرمودند خوش آمدید به اسلام . بعدش مسلم بن عقیل ،

همینطور که مسلم بن عقیل رو که گفتم مسلم بن عوسجه هم به ذهنم خطور کرد

و برای ایشان هم لازم دیدم نمازی به نیابت بخوانم شنیدم میگویند لازم شد برایت کاری بکنم ،

مشایه طریق العلماء:

از حرم نجف به سمت کربلا حرکت کردم و در نیمه راه خودم رو برادر و عمویم که دو روز از من زودتر رفته بودند رساندم  و ادامه را رو پیاده رفتیم

در بین راه دوست دوران کودکی ام را دیدم ، و سپس جایی مهمان یک منزل عراقی بودیم نوجوانان عراقی بسیار مهمان نواز و خوشبرخورد بود خیلی باهم خوب بودیم و از آنجا حرکت کردیم

رسیدم حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام فرمودند فلانی یک امتحان سخت دارم برات بهش تماس بگیری و بهش بگی .

منم گفتم آقا جان فعلا هیچ مسیری به ایشان ندارم و راهها بسته شد و مسیر من جدا شده و از توان من خارج هست مگر خود شما کار رو درست کنید.

کار ندارم حرم امام حسین علیه السلام رو هم زیارت کردم

با امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام وداع کردیم

و حرکت کردم به سمت حرم حُر در مسیری که فاصله چند کیلومتری از حرم امام حسین قرار داشت پیاده رفتیم و خرابه هایی وحشتناک رو گذراندیم احساس کردم خیابان خرابه را سالهای قبل در رویا دیده ام 

و اینکه در آن رویا زیارت حضرت حر رفته بودیم تو افکار خودم ناخودآگاه ایشان را قضاوت کردم  ...

وقتی رسیدم به آرامگاه ایشان گفتند فقط زود زیارت کن و برو چون درمورد من قضاوت کردی در صورتی که خودت دارای گناهان زیادی هستی...امام صادق علیه السلام از دست تو خیلی ناراحت هستند برو اول ایشان رو راضی کن و تکلیف زندگی خودت را با خودت مشخص کن که دل ات با چه کسی هست . خلاصه نوع گفتار خیلی خشن بود بقدری که دلم گرفت و گفتم ای کاش مرده بودم و دل کسی رو نمی آزدم تا حدی حالم خراب شد که میخواستم از آرامگاه ایشان برگردم کمی که گذشت

مجددا ایشان گفتند قلبم از دست تو (دلخوری ات در مورد حرفهام)درد گرفته مُردن تو دردی رو از ما دوا نمی کنه سعی کن دشمن ما رو از بین ببری و نابود کنی

نمیدونم پسر چقدر عجیبی تو میبینم پسرعموهات دارن منو نگاه می کنن ضعیفترین فردشون داره منو بهم میریزه 

کمی گذشت چند نفر کودک اومدن و ما رو دعوت کردند بریم منزلشون ما هم رفتیم منزلشون پدر پیری داشتن که کمی می‌لنگید مردمی بسیار خونگرم و مهمان نواز شام صرف شد و خداحافظی و 

به سمت سامرا حرکت کردیم

به حرم امام زاده سید محمد رسیدم

ایشان فرمودند: لغزش تو باعث شده تا بیشتر تو را بشناسیم

چقدر تلاش کردم مسئولیت تو رو گرفتم و از گذشته تو پرسیدم 

حالا که مینویسی بنویس نقش تو در زندگی اخروی ما چیه ؟!

یک عشق بسیار بزرگ رو پشت سر گذاشتی که هیچ کسی نتونسته بهش برسه

در مورد گفته های ایشان فکر میکردم و خداحافظی کردیم

بعد به سمت زیارت سامرا و کاظمین که فکر می کردم نمیتونم به زیارت این دو شهر برم

ولی خواست خدا اجابت شدیم و به زیارت مشرف و به سمت ایران برگشتیم با وجود اینکه پولی موقع رفتن نداشتم و فکر میکردم باید برای زیارت فقط نجف و کربلا رو انجام بدم و بقیه رو انجام ندهم ولی پولش خدایی جور شد و حتی توانستم برای بچه هام سوغاتی هم بیارم . خلاصه همشو مهمان اهل بیت علیهم السلام امام حسین علیه السلام و امام رضا علیه السلام و حضرت حجت بن الحسن علیه السلام بودم. بقدری حال و هوای اربعین تا چند روز در من بود که در محل کار همش دلم میخواست پرواز کنم به سمت امام حسین علیه السلام... و همیشه اونجا موندگار بشم.