قضیه مال قبل رفتن به کربلاست تو دل شب در بیابان محل استقرارم از گاز گرفتن مورچه ها بیدار شدم
با اینکه با چراغ قوه نگاه کردم هیچ نرمه نانی نبود و پتو تمیز
مجبور شدم اسپری حشره کش نزدیکم بود رو بزنم روی مورچه ها که به پتو نزدیک نشوند ولی خب تعدادی از اونا مردند
شنیدم آقا گفتند مورچه ها رو چرا کشتی اونا مامور ما بودند تا تو رو بیدار کنند زودی استغفار کن تا برات ثبتش نکردم
باید پتوی خودت رو بیرون تکان می دادی و یا با بقیه که بیرون هستند عوض می کردی
چند روز بعد که آمدم مرخصی قبل از رفتن به کربلا سر چهارراه ماشینو پارک کردم خواستم بیام بیرون خورد به سپر عقب
یک ماشین کوییک تقریبا صفر و نو که مشخص بود تازه پلاک شده سپر کمی رنگش پرید اولش خیلی حالم گرفته شد
چون برای پول باقیمانده برناممه ریزی کرده بودم اینم شد قوز بالای قوز ولی خب منم شماره نوشتم روی شیشه اش گذاشتم
کمی صبر کردم دیدم خود راننده اومد رفتم بهش گفتم قضیه رو اول یه نگاه معنا داری انداخت بعدش گفت آقا برو اشکالی نداره
نیازی نیست هزینه ای بدید
قبل از رفتن به کربلا اینم یه امتحانی بود دیگه