روز قبل از شهادت امام رضا علیه السلام با بچه هام رفتم حرم مطهر رضوی برای هم عرض تسلیت و ارادت بازگشت از کربلا

وقتی دور ضریح رسیدم دستمو به ضریح رسوندم مثل حرم امام حسین علیه السلام شلوغ بود ولی خداییش فشار و فشورش

به حد ضریح امام حسین علیه السلام نبود با خودم گفتم مردم ایران خیلی بیشتر رعایت می کنند تا مردم عراق برا همون

فشار و فشور حرم امام رضا علیه السلام کمتره . خندیدم و گفتم انگار پشه ها منو هُل می دهند

زیارتم تموم شد یجایی نشستم بنده خدا پیرمرد اهل بابل بود هم صحبت شدیم مشخصات پرسید زیاد واضح بهش نگفتم

دیدم بنده خدا میگه میخوام یه خونه مشهد بگیرم حدود یک میلیارد و دویست یا سیصد باشه خوبه بتونیم کلیدشو به یه آدم مطمئن بدیم و که مواظب خونه باشه هر وقت اومدیم مشهد استفاده کنیم بعدشم ماهی یه پولی یا یه کیسه برنجی بهش بدیم

من بهش گفتم با این پول شاید بشه تو محله های شلوغ و پایین شهر خونه بگیرید که قولنامه ای باشه ولی از لحاظ دزدی و همه جور قشر آدم برای خونه ای که در طول سال خالیه و برای زوار هست مشکله حفاظتش یه جورایی از زیر بار مسئولیتش ترسیدم و شونه خالی کردم بنده خدا رو راهنماییش کردم و بعدش خداحافظی موقع سلام دادن به حضرت و خروج شنیدم آقا میفرمایند وقتی یه فرصت هم برات میگذارم چرا ردش میکنی

ببین کاهلی از خودت بود وگرنه برات این موضوع رو قرار دادم یه نوایی ببری.

حالا برو ولی فلان روز بیا تا ببینم چه کاری میشه برات کرد.

حالا تا اون روز برسه و اتفاقش رو شاید بنویسم