یک روزی (یوم الوقت المعلوم) یه مردی (الروح) یه کلیدی (مقالید السماوات) رو امتحان می کنه ( واذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن) و راه آسمانها (ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق) رو باز می کنه (وفتحت السماء فکانت ابوابا) و اون مرد بعد از سوختن در آتش مهیبی (الذی یصلی النار الکبری) بدون مردن و زنده ماندن (ثم لا یموت فیها ولا یحیی) به طبقات (لترکبن طبقا عن طبق)عالم بالا سفر می کنه با گروهی از فرشتگان عروج می کنه (تعرج الملائکة والروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة) که پنجاه هزار سال طول می کشه تا برسه به محل طلوع آفرینش( سلام هی حتی مطلع الفجر) و تا رسیدن به آنجا سالم خواهد بود (تنزل الملائکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر) برای تحویل گرفتن اداره تمام امور به اذن خداوند و قالب شدن در بزرگترین سیاهچاله عالم

و روز ی به اذن خدا برای خدا قیام خواهد کرد( یوم یقوم الروح والملائکة صفا لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن وقال صوابا) و اون موقع اونچه در دلم هست برای عالمیان خواهم گفت