چند روزیه خیلی حالم گرفته بود امشب به مادرم فاطمه زهرا سلام الله علیه گفتم اولین بار که زیارتتون رو تو غروب می‌خوندم خیلی شب و روزم بهتر بود و خیلی زیاد محبت ام زیاد میشد چی شده شاید اینکه زیارتتون رو به صبح موکول کردم این وضعیت ناراحتی به دلم زیاد شده غروب زیارت ایشان رو خوندم بعدش از ایشان خواستم قلبم رو معطوف نظر خودتان بفرمایید

قلبم حال شیرینی گرفت اینقدر زیاد که انگار شیرین ترین شیرینی رو خوردم متوجه ایشان شدم و تمام تاریکی دلم روشنایی گرفت

مامانم حضرت زینب سلام الله علیه فرمودند تا فرصت داری و از دنیا نرفتی بشین کارات رو درست کن

بعدش متوجه شدم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه فرمودند زن دایی ات (حضرت رباب خاتون و بقیه خانمها) میگن تو کلامت به یاد ایشان هم باشی متوجه هستی یا نه ؟

گفتم ای بچشم عزیزم چون تو ذکر شبانه ام اسامی ایشان رو نبرده بودم باید از امشب تسبیحات اربعه رو به نیابت ایشان هم شروع کنم

مادر فرمودند ما هم کمکت می کنیم

اگه پسر خوبی باشی و همینطور تلاشت رو زیاد کنی ما از کارات راضی می شیم و هر چی بخوای بهت میدم 

مملکت رو میخوای! بهت میدم 

گفتم نه مادر مملکت دردسر داره 

فرمودند الان انگار قلبم رو جا گذاشتم پیشت

منم گفتم خیلی دوستتون دارم ممنون که به قلبم سر زدید

فرمودند :

اتفاقاتت رو بررسی کن تا ببینی مشکل کارت کجا بوده و چرا چند روز از ما دور شده بودی

وقتی بهت رو می‌زنیم برای ذکر گفتن (و بیدارت می کنیم)به خودت نگیر(مغرور نشو)

ما از تو انتظار بیشتری داریم و داشتیم

(در مورد ناراحتی های که بعضی اوقات از همکارانم می بینم )

فرمودند پلیسها هر جور باشند بازم آدمهای خوبی هستند

 می‌خوان یه خلقی رو به تو بسپارند

گاهی باید یه راهی برای خودت پیدا کنی

پر بودن(تنها) دردی رو ازت دوا نمیکنه باید بتونی از زشتیها عبور کنی ...